ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟


رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی


حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی


چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد


تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 13:12 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛

 

دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ...

 

 اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛

 

 به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛

 

 با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛

 

 که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 13:11 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

من که تصویری ندارم در نگاه هیچکس / خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچکس /

 

کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من / تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچکس / بهترین

 

تقدیر گلها چیدن و پژمردن است / سعی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس ...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 13:11 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

همیشه بهم میگفت زندگیمی....

 

وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟

 

گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 13:9 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

 جاگذاشته ام دلی

هرکه یافت

مژدگانی اش تمام “زندگی ام”

 



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 10:7 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

 - آرمیتی فرهادیان,ج ا س م ی ن ,باران راد,شانی ی,سارمن ادیب,منا آرامش,مـ ـ ـ ـ ـارشـ ـ ـ ـ ـال ج,

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

 به خاطر تو دوست دارم



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 10:7 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 10:6 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر

باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه

یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم

می دریدم قلب خود را

دور می گشتی تو از من

با دو چشم خیس و گریان

می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه

پر بهانه زود برگردی به خانه

یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد

این ترانه باز باران باز می گردم به خانه



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 10:5 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

آموخته ام که خداعشق است

وعشق تنهاخداست

آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم

خداباتمام عظمتش

 عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم

آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم

خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته

آموخته ام که زندگی دشواراست

ولی من ازاوسخت ترم...



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 10:2 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا

 

لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...


تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.

 

http://up.98ia.com/images/zc8x5dnnswtpm2pc5e2.jpg



تاريخ : یک شنبه 20 مهر 1393 ا 10:1 نويسنده : سیدعلیرضاسیدترابی ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.